محل تبلیغات شما

الان چند ساله شهریور برام مطبوع تر شد، یه جورایی مثل حال و هوای اسفند، اینکه می دونم تابستون تموم میشه و مهر در راهه. و مهر هم درست مثل نوروزه. تا از راه میرسه یهو به خودت میای و مبینی تموم شده.

 

شهریور امسال شلوغ و پر حادثه بود. داریم سعی می کنیم به دوری عزیزان عادت کنیم ولی در هر حال سخته مخصوصا می دونی به این زودی ها هم بر نمی گردن تا دیداری تازه بشه.

قرص ها یه مدت خیلی خوب اثر می کردن در حدی که به همسر می گفتم اگه آدم های عادی حس و حالشون همیشه اینه ، به ما خیلی ظلم شده:)) چند وقت کلا حس سرخوشی و مشنگی داشتم تا اوایل شهریور که مصادف شد با چند تا تغییر ، اتفاق و استرس منم بیشتر شد و بعدش هنوز حس سرخوشی قرص ها  برنگشته.  یه زمان هایی هست ولی فعلا مداوم نیست.

 

چقدر نوشتن در اینجا عجیب شده. یه جوری حس می کنم نمی تونم بدون سانسور باشم و از طرفی هم نوشتن در وبلاگ یارِ قدیمیه منه. سالهاست زندگیمون بهم گره خورده.

 

هر وقت میام اینجا، یه سری از وبلاگ ها رو هم چک می کنم. خیلی ها سالهاست خبری ازشون نیست. برای بعضی ها کامنت گذاشتم و حتی گاهی امیدوارم تو کامنتها خبری ازشون ببینم ولی هیچی. گاهی فکر می کنم تک تک بچه ها و دوستهای قدیم چی کار میکنن؟! زندگی شون خوب و خوش هست ایشالا؟ به دلخواسته هاشون رسیدن؟!!

 

خب فعلا برم. پاییز قشنگ و طلایی مون هم در راهه. خیلی نزدیک.ایشالا پر از لحظه های طلایی باشه. پر از درخشش.

الانم به پیشواز رفتم و "دلی.ار" سارا نائــ.ــنی رو گوش میدم.

 

تا غم بی تکیــــ.ــه گاهی را به چشمانت نبِِـــ.ــنم....

نور آرام به درخت تابید...

ben yor.gun seyyah.ım sen güzel siy.ahım

ها ,یه ,هم ,خیلی ,حس ,کنم ,می کنم ,نوشتن در ,قرص ها ,خبری ازشون ,و مهر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

canadian medical residency guide